بی عشق ولایت نتوان عاشق مهدی شد

اللهم عجل الولیک الفرج

بی عشق ولایت نتوان عاشق مهدی شد

اللهم عجل الولیک الفرج

بی عشق ولایت نتوان عاشق مهدی شد

میخواهیم دراینجا به کمک هم به خدا نزیک تر شویم ،، دشمنان خود را بهتر و کامل تر بشناسیم،، ودر کنار هم یاد بگیریم چطور می شود دوست خوب پیدا کنیم ،، همه این کارها را بدون توکل و توسل به خدا و نظر امام زمان (عج) امکان پذیر نیست ،،،،، خدای خوب مهربان کمکان کن تا بتوانیم بنده خوبی باشیم و در راه نجات بشریت قدمی برداریم الهی آمین

آخرین نظرات
  • ۲۹ ارديبهشت ۹۳، ۱۴:۰۷ - علیرضا علاقه مندان
    عالی بود
نویسندگان

خاطره ی من از حسن روحانی و سفر به جزیره کیش!

 با عرض ادب خدای نکرده قصد جسارت به هیچ شخص را ندارم اما این مطلب یکی از دوستان خبرنگار برام ایمیل کرده منم گفتم بزارم اینجا تا دوستان استفاده کنند .. مگه نمیگن آزادی بیان پس ما هم باید آزادانه حرف خود را بزنیم یا علی مدد

تنها باری که تا حالا به کیش رفتم دوازده سال پیش بود؛ دوران ریاست جمهوری خاتمی بود. مردم بومی جزیره از کمیته جستجوی مفقودین درخواست کرده بودند چند شهید گمنام در جزیره تدفین شود تا در کنار صدها پاساژ و بازار و جاذبه مادی و توریستی که دیگران رو به جزیره میکشونه، زیارتگاه و جاذبه ای معنوی هم در جزیره ایجاد بشه.. درخواست به حق مردم مورد موافقت قرار گرفته بود و قرار شد پنج شهید گمنام در سالروز شهادت امام صادق علیه السلام در جزیره به خاک سپرده بشن. اما مسؤولان وقت منطقه آزاد که مستقیماً از تهران دستور میگرفتند بنا را بر مخالفت با خواست مردم بومی گذاشته بودند؛ مخالفتی که جز شکست ثمره ای نداشت.. 

ما یک روز قبل از شهادت امام صادق، با هواپیمای ایلوشین سپاه که شهید احمد کاظمی فرمانده وقت نیروی هوایی هماهنگ کرده بود به همراه پیکر پاک شهدا به جزیره رسیدیم. اونجا بود که با خبر شدیم حجة الاسلام حسن روحانی دبیر وقت شورای عالی امنیت ملی نیز در یک سفر تفریحی غیررسمی، برای استراحت به جزیره آمده اند. مسؤولان مراسم، فرصت حضور یک مسؤول عالی رتبه کشوری و روحانیِ شاگرد مکتب امام صادق را برای دعوت از ایشان جهت سخنرانی در مراسم تشییع شهدا و ادای احترام به مقام حضرت  صادق علیه السلام و نیز اقامه نماز بر پیکر شهیدان مغتنم شمردند.

پاسخ ایشان به دعوتها اما، پاسخی منفی بود، و گفته شد که ایشان صرفاً برای استراحت آمده اند. البته انتظار می رفت در روز شهادت امام صادق که همه جزیره، از پاساژها تا تمام نقاط تفریحی به احترام امام ششم و شهیدانی که مهمان جزیره بودند تعطیل شده بود و همه مردم از هر طیفی خود را به تشییع شهدا رسانده بودند، شخصیتی مثل دبیر شورای عالی امنیت ملی هم اگر به هر دلیلی برای سخنرانی و اقامه نماز بر پیکر شهدا آمادگی ندارند، به احترام شهیدانی که امنیت ملی مان را مدیون خون ایشان هستیم لااقل به اندازه چند قدم در مراسم تشییع شهدا حاضر شوند.

اما این انتظار نیز محقق نشد؛ چون ایشان ترجیح دادند در روز شهادت امام صادق، و در حالی که همه اهل جزیره در مراسم تشییع شهدا حاضر شده بودند، به همراه خانم دکتر ابتکار رئیس سازمان محیط زیست و جمعی دیگر از مسؤولان منطقه آزاد، سوار بر کشتی تفریحی شده و به گشت و گذار و استراحت بپردازند؛ البته استراحتی که به کامشان زهر شد! وقتی مراسم تدفین شهدا با اقامه نماز ظهر و عصر به پایان رسید، خبری بزرگ در بین مردم پیچید: کشتی تفریحی حسن روحانی به صخره های مرجانی اطراف جزیره برخورد کرده و نزدیک بوده غرق شود، و ساعتها در دریا معطّل شده اند تا نیروهای امدادی آنها را نجات بدهند!

-------------

این بود خاطره ی من از سفر به جزیره کیش، به مناسبت سفر تفریحی اخیر ایشان به این جزیره! :)

 

  • حاج شاهد

نظرات  (۱۲)

  • زهرا(به پای شب ماتم می مونم)
  • از به هم خوردن سفرشون بسی لذت بردم
  • زهرا(به پای شب ماتم می مونم)
  • از به هم خوردن (همون زهر شدن)سفرشون بسی لذت بردم
    عجب......
  • علی اکبر مجنون الحسین جان
  • السلام علیک یا اباعبدالله الحسین

    ارواحناله لک الفدا

    باسلام وادب محضر همه ی بزرگواران؛خواهران گرامی و برادران عزیزم

    این شعر را از سوی حسینیه ی ققنوس کربلا

    به مناسبت میلاد مادرجان عالمین؛فرمانروای کائنات هستی،حضرت فاطمه زهرا ارواحناله لک الفدا هدیه به شما خوبان می نمایم.

    امیداست که شما با نشر این شعر استثنائی و زیبا؛باعث خیرات و برکات عالی برای خود وخانواده ی خود و همه عالم شوید.انشاالله

    التماس دعای عهدوفرج مولایمان اباصالح المهدی جان

    را از هم بخواهیم و فراموش نکنیم


    خواب بودم، خواب دیدم مرده ام
    بی نهایت خسته و افسرده ام

    تا میان گور رفتم دل گرفت
    قبر کن سنگ لحد را گل گرفت

    روی من خروارها از خاک بود
    وای، قبر من چه وحشتناک بود!

    بالش زیر سرم از سنگ بود
    غرق ظلمت، سوت و کور تنگ بود

    هر که آمد پیش، حرفی راند و رفت
    سوره ی حمدی برایم خواند و رفت

    خسته بودم هیچ کس یارم نشد
    زان میان یک تن خریدارم نشد

    نه رفیقی، نه شفیقی، نه کسی
    ترس بود و وحشت و دلواپسی

    ناله می کردم ولیکن بی جواب
    تشنه بودم، در پی یک جرعه آب

    آمدند از راه نزدم دو ملک
    تیره شد در پیش چشمانم فلک

    یک ملک گفتا: بگو دین تو چیست؟
    دیگری فریاد زد: رب تو کیست؟

    گر چه پرسش ها به ظاهر ساده بود
    لرزه بر اندام من افتاده بود!

    هر چه کردم سعی تا گویم جواب
    سدّ نطقم شد هراس و اضطراب

    از سکوتم آن دو گشته خشمگین
    رفت بالا گرزهای آتشین

    قبر من پر گشته بود از نار و دود
    بار دیگر با غضب پرسش نمود:

    ای گنه کار سیه دل، بسته پر
    نام اربابان خود یک یک ببر

    گوئیا لب ها به هم چسبیده بود
    گوش گویا نامشان نشنیده بود

    نامهای خوبشان از یاد رفت
    وای، سعی و زحمتم بر باد رفت

    چهره ام از شرم میشد سرخ و زرد
    بار دیگر بر سرم فریاد کرد:

    در میان عمر خود کن جستجو
    کارهای نیک و زشتت را بگو

    هر چه می کردم به اعمالم نگاه
    کوله بارم بود مملو از گناه

    کارهای زشت من بسیار بود
    بر زبان آوردنش دشوار بود

    چاره ای جز لب فرو بستن نبود
    گرز آتش بر سرم آمد فرود

    عمق جانم از حرارت آب شد
    روحم از فرط الم بی تاب شد

    چون ملائک نا امید از من شدند
    حرف آخر را چنین با من زدند:

    عمر خود را ای جوان کردی تباه
    نامه اعمال تو باشد سیاه

    ما که ماموران حق داوریم
    پس تو را سوی جهنم می بریم

    دیگر آنجا عذر خواهی دیر بود
    دست و پایم بسته در زنجیر بود

    نا امید از هرکجا و دل فکار
    می کشیدندم به خِفّت سوی نار

    ناگهان الطاف حق آغاز شد
    از جنان درهای رحمت باز شد

    مردی آمد از تبار آسمان
    دیگران چون نجم و او چون کهکشان

    صورتش خورشید بود و غرق نور
    جام چشمانش پر از خمر طهور

    لب که نه، سرچشمه ی آب حیات
    بین دستش کائنات و ممکنات

    چشمهایش زندگانی می سرود
    درد را از قلب انسان می زدود

    بر سر خود شال سبزی بسته بود
    بر دلم مهرش عجب بنشسته بود

    کِی به زیبائی او گل می رسید
    پیش او یوسف خجالت می کشید

    دو ملک سر را به زیر انداختند
    بال خود را فرش راهش ساختند

    غرق حیرت داشتند این زمزمه
    آمده اینجا حسین فاطمه؟!

    صاحب روز قیامت آمده
    گوئیا بهر شفاعت آمده

    سوی من آمد مرا شرمنده کرد
    مهربانانه به رویم خنده کرد

    گشتم از خود بی خود از بوی حسین (ع)
    من کجا و دیدن روی حسین (ع)

    گفت: آزادش کنید این بنده را
    خانه آبادش کنید این بنده را

    اینکه این جا این چنین تنها شده
    کام او با تربت من وا شده

    مادرش او را به عشقم زاده است
    گریه کرده بعد شیرش داده است

    خویش را در سوز عشقم آب کرد
    عکس من را بر دل خود قاب کرد

    بارها بر من محبت کرده است
    سینه اش را وقف هیئت کرده است

    سینه چاک آل زهرا بوده است
    چای ریز مجلس ما بوده است

    اسم من راز و نیازش بوده است
    تربتم مهر نمازش بوده است

    پرچم من را به دوشش می کشید
    پا برهنه در عزایم می دوید

    بهر عباسم به تن کرده کفن
    روز تاسوعا شده سقای من

    اقتدا بر خواهرم زینب نمود
    گاه میشد صورتش بهرم کبود

    تا به دنیا بود از من دم زده
    او غذای روضه ام را هم زده

    قلب او از حب ما لبریز بود
    پیش چشمش غیر ما ناچیز بود

    با ادب در مجلس ما می نشست
    قلب او با روضه ی من می شکست

    حرمت ما را به دنیا پاس داشت
    ارتباطی تنگ با عباس داشت

    اشک او با نام من می شد روان
    گریه در روضه نمی دادش امان

    بارها لعن امیه کرده است
    خویش را نذر رقیه کرده است

    گریه کرده چون برای اکبرم
    با خود او را نزد زهرا (س) می برم

    هرچه باشد او برایم بنده است
    او بسوزد، صاحبش شرمنده است

    در مرامم نیست او تنها شود
    باعث خوشحالی اعدا شود

    کشته اشکم، شفیع امتم
    شیعیان را مُنجِیَم از درد و غم

    گرچه در ظاهر گنه کار است و بد
    قلب او بوی محبت میدهد

    سختی جان کندن و هول جواب
    بس بود بهرش به عنوان عقاب

    در قیامت عطر و بویش می دهم
    پیش مردم آبرویش می دهم

    آری آری، هرکه پا بست من است
    نامه ی اعمال او دست من است

    ناگهان بیدار گردیدم زخواب
    از خجالت گشته بودم خیس آب

    دارم اربابی به این خوبی ولی
    می کنم در طاعت او تنبلی؟!

    من که قلبم جایگاه عشق اوست
    پس چرا با معصیت گردیده دوست؟

    من که گِریَم بهر او شام و پگاه
    پس به نامحرم چرا کردم نگاه؟

    من که گوشم روضه ی او را شنید
    پس چرا شد طالب ساز پلید؟

    چشم و گوش و دست و پا و قلب و دل
    جملگی از روی مولایم خجل

    شیعه بودن کی شود با ادعا؟
    ادعا بس کن اگر مردی بیا

    پا بنه در وادی عشق و جنون
    حبّ دنیا را ز قلبت کن برون

    حبّ دنیا معصیت افزون کند
    معصیت قلب ولیّ را خون کند

    باش در شادی و غم عبد خدا
    کن حسابت را ز بی دینان جدا

    قلب مولا را مرنجان ای جوان
    تا شوی محبوب رب مهربان

    سعی کن حرص و طمع خانه خرابت نکند
    غافل از واقعه ی روز حسابت نکند

    ای که دم می زنی از عشق حسین بن علی (ع)
    آن چنان باش که ارباب جوابت نکند

     

    شاعر عزیزاین شعر؛برادر بزرگوارامان

    سید امیرحسین حسینی است.

    همگی برایش از خداوند جلیل توفیقات

    عظیم مسئلت می نمائیم.

    اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم
    سلام 
    لازم نیست 12 سال پیش رومطرح کنید 
    همین امسال، آقایون تا خوزستان رفتند، اما دریغ از اینکه یه سر به مناطق عملیاتی بزنن
    اینا نشون دادن که چه روحیات و چه اخلاقی دارن 

  • بیدار بیقرار
  • سلام 
    منم بدجنسی ام گل کرد از به هم خوردن سفرشون دلم خنک شد :))
  • علی اکبر مجنون الحسین جان
  • بسم الله الرحمن الرحیم
    سلام دارم محضر همه ی بزرگواران و یاران حسینیه ی ققنوس کربلا
    هدیه ای تقدیم به محضرتان ؛ان شاالله که در نشرش کوشا باشید....
    در هرکجا هستید !
    اگر مدیر هستید!
    اگر مربی و معلم واستاد و حاج فلانی و ورزشکار ونویسنده و شاعر و هر کسب و کار را دارید....
    اگر بنده ی خدا  هستید!
    اگر خود را خادم و پای رکاب مولایمان حجت خدا می دانید!
    خواهشمندم برای رضای خدا این روایت تاثیر گذاررا چاپ کنید وبه دست همه جامعه برسانید!
    جامعه ای که خالی از فرمان حضرات آل الله ارواحناله لک الفدا باشد وکسی به فرامین آن بزرگواران
    توجه واقعی نداشته باشد!به انحطاط و خودپرستی ها و گناهان بزرگ خواهد پیوست!
    با توجه به باطن فرمایشات حضرات آل الله ارواحناله لک الفدا،باید مولایمان امام زمان ارواحناله لک الفدا را یاری نمائیم.ان شاالله

    ****(هرگز کسى را کوچک نشماریم !!!!)****

    على بن یقطین از بزرگان صحابه و مورد توجه امام موسى بن جعفر (ع) و وزیر مقتدر هارون الرشید بود. روزى ابراهیم جمال (ساربان ) خواست به حضور وى برسد. على بن یقطین اجازه نداد. در همان سال على بن یقطین براى زیارت خانه خدا به سوى مکه حرکت کرد و خواست در مدینه خدمت موسى بن جعفر(ع) برسد. حضرت روز اول به او اجازه ملاقات نداد.

    روز دوم محضر امام(ع) رسید. عرض کرد: آقا! تقصیر من چیست که اجازه دیدار نمى دهى ؟

    حضرت فرمود: به تو اجازه ملاقات ندادم ، به خاطر اینکه تو برادرت ابراهیم جمال را که به درگاه تو آمده و تو به عنوان اینکه او ساربان و تو وزیر هستى اجازه ملاقات ندادى . خداوند حج تو را قبول نمى کند مگر اینکه ابراهیم را از خود، راضى کنى .

    مى گوید عرض کردم : مولاى من ! ابراهیم را چگونه ملاقات کنم در حالیکه من در مدینه ام و او در کوفه است . امام(ع) فرمود:  هنگامى که شب فرا رسید، تنها به قبرستان بقیع برو، بدون اینکه کسى از غلامان و اطرافیان بفهمد. در آنجا شترى زین کرده و آماده خواهى دید. سوار بر آن مى شوى و تو را به کوفه مى رساند.

    على بن یقطین به قبرستان بقیع رفت . سوار بر آن شتر شد. طولى نکشید در کوفه مقابل در خانه ابراهیم پیاده شد. درب خانه را کوبیده و گفت :  من على بن یقطین هستم .
    ابراهیم از درون خانه صدا زد: على بن یقطین ، وزیر هارون ، در خانه من چه کار دارد؟
    على گفت : مشکل مهمى دارم .

    ابراهیم در را باز نمى کرد. او را قسم داد در را باز کند. همین که در باز شد، داخل اتاق شد. به التماس افتاد و گفت :  ابراهیم ! مولایم امام موسى بن جعفر مرا نمى پذیرد، مگر اینکه تو از تقصیر من بگذرى و مرا ببخشى .

    ابراهیم گفت : خدا تو را ببخشد.
    وزیر به این رضایت قانع نشد. صورت بر زمین گذاشت . ابراهیم را قسم داد تا قدم روى صورت او بگذارد؛ ولى ابراهیم به این عمل حاضر نشد. مرتبه دوم او را قسم داد. وى قبول نمود، پا به صورت وزیر گذاشت . در آن لحظه اى که ابراهیم پاى خود را روى صورت على بن یقطین گذاشته بود، على مى گفت : خدایا! شاهد باش .

    سپس از منزل بیرون آمد. سوار بر شتر شد و در همان شب ، شتر را بر در خانه امام در مدینه خواباند و اجازه خواست وارد شود. امام این دفعه اجازه داد و او را پذیرفت .

     

    پی نوشت :

    بحار: ج 48،ص 85.

    التماس دعای عهد و فرج مولایمان ان شاالله
    امیدوارم شمابزرگواران ازکسانی باشیدکه  فوج فوج به یاری حضرت اباصالح المهدی جان خواهید شتافت.
    وای خدایا، چقدر وحشتناک و فجیع (جیغ بنفش)

    + من به شخصه از روشنگریهای شما که به نوعی کمک به پیشرفت کشور محسوب میشه بی نهایت ممنونم و سپاسگذارم از این پستهای پرمحتوا و آموزنده. اگر شما نباشید که این چیزا رو انعکاس بدید ما چیکار کینم؟ وای حتی تصورش هم سخته!
    انشالا که خیره و نیاتمان خوب است، انشالا
    پاسخ:
    پیشرفت کشور وای چه حرفا ؟؟؟
    تمام شد داداش من پیشرفت کجا بود فعلا که همه چی تعطیل است یکی یکی دانشمندان را اخراج می کنند و در ژنو دارن با خون شهدای هسته ای اتوبان می سازند این راه که می روند به ترکستان است
    سلام
    بروزم و منتظر حضور
    یا علی
  • علی اکبر مجنون الحسین جان
  • اعوذبالله من النفسی
    بسم الله الرحمن الرحیم
    الحمدالله رب العالمین من کل النعمه و استغفر الله الذی من کل ذنب و اتوب الیه و قالو انالله واناالیه راجعون
    السلام علیک یا آل الله ارواحناله لک الفدا.....یا اهل البیت النبوه ....
    هدیه ی حسینیه ی ققنوس کرببلا
    سلام و ادب محضر یکایک بزرگواران ؛خواهران گرامی و برادران عزیزم
    ماه مبارک رجب المرجب فرا رسید!
    ماهی که اولین  روزش باقریست!
    سومینش نقویست!
    دهمینش تقویست!
    سیزدهمینش علویست!
    نیمه اش زینبیست!
    و بیست و هفتمینش محمدیست!
    ان شاالله به فضل بلند پروردگار متعال و خارج از هر عُجب و تظاهر و منییتی و هرگناهی!!!
    اولین حاجت خود را فرج امور مولایمان؛حضرت صاحب الامر ؛اباصالح المهدی جان؛
    ارواحناله لک الفدا قرار دهیم و برای آنکه قلب مولایمان از ما در درگاه پروردگار احدیت
    رضای مرضی گردد؛برای امور اسلام عزیز و یکایک مومنین و مومنات و منتظران حضرتشان در این ایام الهی
    دعای مستمر داشته باشیم؛تا موجبات رضای پروردگار عالم ؛جل و اعلی فراهم گردد؛
    و دفع بلایای ارضی و سماوی از وجود نازنین مولایمان در هرجای عالم که تشریف دارند
     گرددو محبین و شیعیان حضرتشان را در اقصاء  نقاط عالم محفوظ بمانند...
    ان شاالله تعالی.....
    اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم
    امید است که قدرمان دهند به قدر مولایمان! ...آمین یارب العالمین
    اللهم عجل لولیک الفرج
    التماس دعای عهد و فرج مولایمان اباصالح المهدی جان را فراموش نکنیم...
    العبد ,مجنون الحسین جان

    سلام
    خرسند شدیم از این سفر دلچسبشان :)
    یاعلی
  • علی اکبر مجنون الحسین جان
  • اعوذباالله من النفسی
    بسم الله الرحمن الرحیم
    سلام دارم محضر شما عزیزان پروردگار عالم
    خواهران گرامی و برادران عزیزم
    امیدوارم که ایام به کامتان باشد و خداوند همواره یاری گر شما گرامییان
    در دو عالم ...
    در این مدت که گذشت ما در کنار شما بسیار آموختیم و شاکر از این دوستی
    و محبت الهی که خداوند تبارک و تعالی به ما عطا فرمود ؛تا در میان بندگان خاص
    و خوبش بندگی آموزیم.گرامییان اگر حسن همسایه بودنمان خوب نبود و گاه و بی گاه
    آمدیم و مزاحم شما شدیم و رفتیم و کلامی را عرضه داشتیم که باعث ملال خاطر شدیم ؛عرض حلالیت داریم .
    هر بدی از ما دیدید؛ به حرمت مولای ما ؛حجت ابن الحسن جان؛بگذرید....
    همه شما دوستان و همراهان ققنوس کرببلا را به خداوند تبارک و تعالی می سپارم.
    امید است در کوچک ترین لحظه ای!!!نه از یاد خدا و نه از یاد مولایمان اباصالح المهدی جان!
    غفلت نورزید...مراقب دل و قلب حضرت باشید!
    اگر سید هستید؛ ده ها برابر !
    اگر هم عام هستید؛ فرقی ندارد!شما هم تکلیف دارید!
    شما هم تلاشتان را داشته باشید!
    التماس دعای عهد وفرج مولایمان ان شاالله .....
    اللهم عجل لولیک الفرج
    العبد؛علی اکبر مجنون الحسین جان
    ۱۳۹۳/۲/۱۷

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی