بی عشق ولایت نتوان عاشق مهدی شد

اللهم عجل الولیک الفرج

بی عشق ولایت نتوان عاشق مهدی شد

اللهم عجل الولیک الفرج

بی عشق ولایت نتوان عاشق مهدی شد

میخواهیم دراینجا به کمک هم به خدا نزیک تر شویم ،، دشمنان خود را بهتر و کامل تر بشناسیم،، ودر کنار هم یاد بگیریم چطور می شود دوست خوب پیدا کنیم ،، همه این کارها را بدون توکل و توسل به خدا و نظر امام زمان (عج) امکان پذیر نیست ،،،،، خدای خوب مهربان کمکان کن تا بتوانیم بنده خوبی باشیم و در راه نجات بشریت قدمی برداریم الهی آمین

آخرین نظرات
  • ۲۹ ارديبهشت ۹۳، ۱۴:۰۷ - علیرضا علاقه مندان
    عالی بود
نویسندگان

۲ مطلب با موضوع «روایتگری» ثبت شده است

..ازاون روزای عشق وصفا حدود 25سال گذشته است. درددلم باشماست شهیدان کربلای 4 و5 ...25 سال است که شما در افقهای دور در پروازین ومن در باطلاق چه کنم چه کنم هی فرو میروم...درست در مقابل همین چه کنم ها درسال 63 بود که ندایی درونی که نمیتوانستم در مقابلش تاب بیاورم منو به خوزستان کشاند واز اونجا به بیابانهای حواشی شهرها...چشم باز کردم خودمودر جمع شما یافتم..تک تکتون مهربان و دوست داشتنی ...خیلی هاتون اصلا گناه رو حتی شاید برا یک باهم تجربه نکرده بودین...من درساحل اون دریای محبت وعشق وشجاعت به تماشا نشسته بودم ولذت می بردم ...شما شنا کنان دراون دریا رفتین ورفتین ومن فقط صدای قه قههای مستانه تان را می شنیدم ومیشنوم..کاش منم ذره ای از عشق وشجاعت شما می داشتم...واینک دوباره سال 63 فرا رسیده ومن خیلی منتظرم که همون اشنا بار دیگر یاریم کند..البته دوستان که بعضا در بعضی نهادهای مهم هستن فکر میکنن که اگه نفسی میکشم وناله ای ضعیف سر می دهم از سر تفنن وسر مستی وکینه توزی است وشاید هم بگن از بدفهمی وبی بصیرتی است ..اما اگه قبول کنم بصیرت را از کجا بیاموزم؟ جایی وکسی نمی یابم. اونا که مدعیین خود فاقد اونن...من شما رو بصیرترین ادما می دونم..وحالا شما بگویید برای این کشور واین مردم وان جمهوری اسلامی چه مانده ومن چه کنم؟...می دونم که بازم اگه شما بودین واین وضعیت. باز شمابا سلاح عشق ومحبت واگاهی وشجاعت نمی گذاشتین به این مردم اسیبی برسد ولی باز من تماشاچی شما .وحالا شرمنده ام که بگم وضعییت خوبی نداریم .از اخلاق ومعنویت خبری نیست ..خیلی از دخترانمون مجلس بزم عیاشان عرب را گرم میکنن برای کسب درامد.. وپسرانمون در چنگال اعتیاد اسیر...وعده ای اواره بلاد غربت والبته عده ای محبوس در زندانهای خودمون..چرا ؟به کی باید گفت که گفتنش هم گناه شمرده میشه..شما دلتان برای ما میسوزد ومن عجیب دلتنگ شما....... .. ..

م . ن . ع . ن 

یاد دیدار با خانواده شهید برونسی افتادم مهرماه 1390 فکرکنم آخرین باری بود که دست به قلم شدم دوباره میخوام شروع کنم توکل برخدا میخوام این بار شروع کنم و در وبلاگم خط خطی های خودم را بزارم تقدیم به شما خط خطی های سال 90


بسم رب الشهدا و الصدیقین


قدم به خانه شهید که گذاشتیم، عطر ارادت وصف ناپذیر شهید به حضرت زهرا و امام رئوف، بر مشام جانمان نشست.

یاد خاطره های کرامات بی بی در لحظات سخت درماندگی جبهه ها که از مسیر توسل این شهید بارها دست رزمندگان اسلام را گرفته بود، تازه و تازه تر می شد.

از خود می پرسیدیم که چگونه، آخر چگونه این ره صد ساله را پیمود. در کلام همسر شهید و فرزندانش به دنبال پاسخی برای پرسش خود بودیم و پاسخ خود را یافتیم؛ گفتند: لقمه حلال، سخت گیری در بیت المال، سخت کوشی در همه کارها، تواضع وصف ناشدنی، بصیرت و ولایتمداری، عشق به اهل بیت و شهادت، و ارتباط ظریف و لطیفش با مادر سادات و امام غریبان.

همسرش می گفت: در سفر آخر از همه اقوام و آشنایان، حلالیت طلبید و ما را به خدا و امام رضا سپرد و رفت. او حتی عروج خود را می دانست.

و ما چقدر به خود بالیدیم وقتی همسر شهید گفت: تا خود شهید، مهر تایید بر حضور مهمانش نزند، ما نیز او را نمی پذیریم. چند شب پیش تر، شهید برونسی در رویایی شیرین، مهر تایید بر ما نهاده بود...

یک دنیا درس بود این مهمانی

خدا را شکر

دیدار با خانواده شهید برونسی مهرماه 1390 مشهد الرضا