بی عشق ولایت نتوان عاشق مهدی شد

اللهم عجل الولیک الفرج

بی عشق ولایت نتوان عاشق مهدی شد

اللهم عجل الولیک الفرج

بی عشق ولایت نتوان عاشق مهدی شد

میخواهیم دراینجا به کمک هم به خدا نزیک تر شویم ،، دشمنان خود را بهتر و کامل تر بشناسیم،، ودر کنار هم یاد بگیریم چطور می شود دوست خوب پیدا کنیم ،، همه این کارها را بدون توکل و توسل به خدا و نظر امام زمان (عج) امکان پذیر نیست ،،،،، خدای خوب مهربان کمکان کن تا بتوانیم بنده خوبی باشیم و در راه نجات بشریت قدمی برداریم الهی آمین

آخرین نظرات
  • ۲۹ ارديبهشت ۹۳، ۱۴:۰۷ - علیرضا علاقه مندان
    عالی بود
نویسندگان

۶ مطلب در شهریور ۱۳۹۲ ثبت شده است

یاد دیدار با خانواده شهید برونسی افتادم مهرماه 1390 فکرکنم آخرین باری بود که دست به قلم شدم دوباره میخوام شروع کنم توکل برخدا میخوام این بار شروع کنم و در وبلاگم خط خطی های خودم را بزارم تقدیم به شما خط خطی های سال 90


بسم رب الشهدا و الصدیقین


قدم به خانه شهید که گذاشتیم، عطر ارادت وصف ناپذیر شهید به حضرت زهرا و امام رئوف، بر مشام جانمان نشست.

یاد خاطره های کرامات بی بی در لحظات سخت درماندگی جبهه ها که از مسیر توسل این شهید بارها دست رزمندگان اسلام را گرفته بود، تازه و تازه تر می شد.

از خود می پرسیدیم که چگونه، آخر چگونه این ره صد ساله را پیمود. در کلام همسر شهید و فرزندانش به دنبال پاسخی برای پرسش خود بودیم و پاسخ خود را یافتیم؛ گفتند: لقمه حلال، سخت گیری در بیت المال، سخت کوشی در همه کارها، تواضع وصف ناشدنی، بصیرت و ولایتمداری، عشق به اهل بیت و شهادت، و ارتباط ظریف و لطیفش با مادر سادات و امام غریبان.

همسرش می گفت: در سفر آخر از همه اقوام و آشنایان، حلالیت طلبید و ما را به خدا و امام رضا سپرد و رفت. او حتی عروج خود را می دانست.

و ما چقدر به خود بالیدیم وقتی همسر شهید گفت: تا خود شهید، مهر تایید بر حضور مهمانش نزند، ما نیز او را نمی پذیریم. چند شب پیش تر، شهید برونسی در رویایی شیرین، مهر تایید بر ما نهاده بود...

یک دنیا درس بود این مهمانی

خدا را شکر

دیدار با خانواده شهید برونسی مهرماه 1390 مشهد الرضا


در میان حاضران در سالن، جوان خوش‌سیمایی بود که ارتباط عمیقی با حاج‌قاسم داشت و در طول مراسم درست پشت سر سردار ایستاده بود و گاهی بوسه‌ای بر شانه او می‌زد و هر چند دقیقه یکبار هم در گوشی باهم حرف می‌زدند و حاج قاسم گه‌گداری او را در کنار خود می‌ایستاند و به برخی فرماندهان هم معرفی‌اش می‌کرد.

هر کس او را نمی شناخت، با معرفی سردار، لبخندی بر لبانش می‌نشست و پسر جوان را بغل می‌کرد و می‌بوسید.

پنج سال قبل بود که برای اولین بار او را در تلویزیون دیده بودیم. پدرش روز 23 بهمن 1386 در محله کفرسوسه دمشق به دست تروریست‌های موساد ترور شد و شهادتش، او را از گمنامی درآورد و حالا پسر او که نام عموی شهیدش را بر وی گذاشته بودند، مانند پسر، در کنار حاج‌قاسم ایستاده بود.

او «جهاد عماد مغنیه» فرزند سردار بی‌بدیل حزب‌الله، شهید عماد مغنیه(حاج رضوان) بود.

جهاد عماد مغنیه فرزند سردار شهید عماد مغنیه پشت سر سردار سلیمانی

ارتباط جهاد با حاج قاسم چیزی فراتر از رابطه یک پسر با دوست پدرش بود و هرکس نمی دانست گمان می کرد «جهاد» پسر فرمانده است.

جهاد در کنار پدر (عماد مغنیه)

مراسم به دقایق انتهایی خود می‌رسید و میهمانان یکی‌یکی از حسینیه خارج می‌شدند و بودند کسانی که هم در هنگام ورود و هم موقع خروج از فرصت، برای دیدار نزدیک با فرمانده دوست‌داشتنی جلو می‌رفتند، دستی می‌دادند، مصافحه‌ای می‌کردند و برخی هم که می‌خواستند دست سردار را ببوسند، با اکراه و ممانعت او روبرو می‌شدند.

رفتن مادر سردار تنها نشانه کوچکی بود که نشان داد پسرش چه نفوذی در دل مردم ایران دارد؛ پسری که امروز یکی از نمادهای مقاومت و دشمنی با شیطان بزرگ شناخته می‌شود.

آدم زیر خط فقر باشه بهتره تا زیر خط فهم باشه !!!!!

انسان‌های ضعیف انتقام می‌گیرند، انسان‌های قوی می‌بخشند، انسان‌های باهوش نادیده می‌گیرند.



Weak people revenge. Strong people forgive. Intelligent people ignore.