..ازاون روزای عشق وصفا حدود 25سال گذشته است. درددلم باشماست شهیدان کربلای 4 و5 ...25 سال است که شما در افقهای دور در پروازین ومن در باطلاق چه کنم چه کنم هی فرو میروم...درست در مقابل همین چه کنم ها درسال 63 بود که ندایی درونی که نمیتوانستم در مقابلش تاب بیاورم منو به خوزستان کشاند واز اونجا به بیابانهای حواشی شهرها...چشم باز کردم خودمودر جمع شما یافتم..تک تکتون مهربان و دوست داشتنی ...خیلی هاتون اصلا گناه رو حتی شاید برا یک باهم تجربه نکرده بودین...من درساحل اون دریای محبت وعشق وشجاعت به تماشا نشسته بودم ولذت می بردم ...شما شنا کنان دراون دریا رفتین ورفتین ومن فقط صدای قه قههای مستانه تان را می شنیدم ومیشنوم..کاش منم ذره ای از عشق وشجاعت شما می داشتم...واینک دوباره سال 63 فرا رسیده ومن خیلی منتظرم که همون اشنا بار دیگر یاریم کند..البته دوستان که بعضا در بعضی نهادهای مهم هستن فکر میکنن که اگه نفسی میکشم وناله ای ضعیف سر می دهم از سر تفنن وسر مستی وکینه توزی است وشاید هم بگن از بدفهمی وبی بصیرتی است ..اما اگه قبول کنم بصیرت را از کجا بیاموزم؟ جایی وکسی نمی یابم. اونا که مدعیین خود فاقد اونن...من شما رو بصیرترین ادما می دونم..وحالا شما بگویید برای این کشور واین مردم وان جمهوری اسلامی چه مانده ومن چه کنم؟...می دونم که بازم اگه شما بودین واین وضعیت. باز شمابا سلاح عشق ومحبت واگاهی وشجاعت نمی گذاشتین به این مردم اسیبی برسد ولی باز من تماشاچی شما .وحالا شرمنده ام که بگم وضعییت خوبی نداریم .از اخلاق ومعنویت خبری نیست ..خیلی از دخترانمون مجلس بزم عیاشان عرب را گرم میکنن برای کسب درامد.. وپسرانمون در چنگال اعتیاد اسیر...وعده ای اواره بلاد غربت والبته عده ای محبوس در زندانهای خودمون..چرا ؟به کی باید گفت که گفتنش هم گناه شمرده میشه..شما دلتان برای ما میسوزد ومن عجیب دلتنگ شما....... .. ..
م . ن . ع . ن
دردها این روزها همچون استخوانهایی در گلو شده اند و تیغهایی در چشم ها!
در این احوالات فرموده اند زیاد پناه بجوئید به درگاه خدا ودعا کنید...
بر داغهای دلها تنها خدا گواه است...
التماس دعای عهد وفرج را جهانی نمائیم انشاالله...
لبیک یا حسین جان...لک لبیک...